انارها رسیدهاند. هیچ اناری مزه انارهای تکدرخت حیاطمان را نمیدهد؛ ریزند ولی آبدار و شیرین. از بزرگترینشان که اندازه یک پرتقال متوسط است تا ریزترینها که قد یک گردو هستند، همگی از پر آبی و شیرینی سینهشان چاک خورده است. با اینکه درخت مدتها به امان خدا رها شده بود، شاید حداقل دو پاییز، اما همچنان بر سر وظیفه باروری خود استوار مانده است. امسال 203 انار به من هدیه داد. عصرها یک کاسه پر میکنم و جلوی بخاری چهارزانو میزنم. انارها را یکییکی از شکافشان باز میکنم و با دندانهایم دانهها را می کَنَم. دانهها را که میجوم، دهانم از شیرینیِ ترد و خنکی سِر میشود. آبِ انارها میپاشد روی بدنه بخاری و جِزجِز صدا میدهد. اول بوی کاراملی شدنشان در هوا میپیچد، و بعد رنگ قهوهای سوختهای میگیرند و سفتوسخت به فلز بخاری میچسبند. اهمیتی نمیدهم. بعداً بخاری را تمیز میکنم.
دستها و دور دهانم نیز به رنگ قرمز مایل به زرشکی در میآیند و